خاطرات

خاطرات

برای زنده ماندن دو خورشید لازم است؛ یکی در آسمان و یکی در قلب ...در جستجوی قلبِ زیبا باش نه صورتِ زیبا زیرا هر آنچه زیباست همیشه خوب نمی ماند امـا آنچه خوب است همیشه زیباست ...
خاطرات

خاطرات

برای زنده ماندن دو خورشید لازم است؛ یکی در آسمان و یکی در قلب ...در جستجوی قلبِ زیبا باش نه صورتِ زیبا زیرا هر آنچه زیباست همیشه خوب نمی ماند امـا آنچه خوب است همیشه زیباست ...

ثبت جهانی یزد بعنوان اولین شهر تاریخی ایران در یونسکو



 

بنام خدا

ثبت جهانی یزد بعنوان اولین شهر تاریخی ایران در یونسکو

خبر ثبت ناحیه تاریخی شهر یزد به عنوان میراث جهانی در یونسکو خبربسیار مسرت بخشی بود که انشالله به مرور تاثیرات مثبت خود را بر کیفیت زندگی در شهری که عاشقانه دوستش داریم بگذارد. با این ثبت جهانی تکلیف توسعه و آینده شهرمان تا حد زیادی مشخص گردید. آینده یزد در گردشگری رقم خواهد خورد که با خود زیبایی و طراوت و رونق خدمات رفاهی را به شهرمان خواهد آورد و نه در توسعه صنعتی که همراه با آلودگی, مشکلات زیست محیطی, کارگران مهاجر بیگانه با فرهنگ بومی و هزاران ضرر دیگر است. امروز می توانیم تا حدی به آینده شهری که بشدت نگرانش بودیم امیدوار باشیم. مطمئنا بهبود کیفیت زندگی و توسعه گردشگری در یزد به توسعه فرهنگی که مدتهاست در شهرمان رو به قهقرا بوده است منجر خواهد شد.

شهر یزد میراث های گرانبهای تاریخ و تمدن بشری و شناسنامه فرهنگی و معماری ایران اسلامی است، میراث گرانبهایی که امروزه سازمان جهانی یونسکو مهر تایید بر آن زد و از امروز به عنوان یک جهان شهر اسلامی شناخته گردید با تقدیر و تشکر از کلیه مسئولین کشوری و استانی که در تحقق این مهم ، شبانه روز و از روی عشق و علاقه تلاش و کوشش نمودند، آرزوی توفیق روزافزون را دارم و به مردم نجیب و با اصالت یزد که از فرهنگ غنی اسلامی و ایرانی برخوردارند، تبریک عرض نموده و امید است این خطه پهناور کویری در راستای سربلندی و سرافرازی ایران اسلامی همواره پیروز و موفق باشد لذا آرزومندم با حفظ افتخارات فرهنگی ومعماری که نیاکان ما به یادگار گذاشته اند ما نیز با اجرای پروژه های فرهنگی و معماری برای آیندگان میراثی ماندگار و افتخارآفرین باقی گذاریم.

ضمن تبریک به همه مردم شهر یزد، امیدوارم از فرصت بوجود آمده برای معرفی هرچه بیشتر ارزش ها، فرهنگ، جهات انسانی، اجتماعی و معنوی یزد به دنیا استفاده شود.

 

شرکت در انتخابات واجب است

شرکت در انتخابات


بنام خدا

 

شرکت در انتخابات واجب است

شرکت در انتخابات واجب است چون انتخابات از امور مسلمین است مگر مى‏شود که کسى مسلمان باشد و به امور مسلمین بى تفاوت باشد ...

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله می فرمایند:

کسى که صبح کند و نسبت به امور مسلمین بى تفاوت باشد مسلمان نیست. (کافى، جلد  ۲،  صفحه۱۶۳)

می گویند: قبلی ها چه گُلی به سر ما زدند که اینها بزنند ؟

بر فرض که قبلی ها کار نکردند. شما اگر از چند نانوایی نان بخری و نانش خوب نباشد ، دیگر نان نمی خری؟

دقت کنیم ! که اگر ما خودمان برای کشورمان نقشه نریزیم، آمریکا و اسرائیل نقشه می ‏کشد که چه کسی باشد و چه کسی نباشد آنوقت او از آن طرف دنیا براى ما نقشه بکشد و ما نقشه نکشیم؛ اگر هم دین نداریم به خاطر غیرت ملى‏ مان باید در انتخابات شرکت کنیم.

داستانک

 یک نوکرى اربابش را اذیت مى‏ کرد.

 گفتند این نوکر را توى کوچه دارند مى ‏زنند تا گفتند مى ‏زنند فورى رفت و از نوکر دفاع کرد.

 مردم گفتند تو که از دست این نوکر دلت خون است..

گفت من از دست این دلم خون است اما غیرتم اجازه نمى ‏دهد  بالاخره نوکر من که هست منسوب به من هست چون منسوب به من است اجازه نمى ‏دهم شما بزنید اگر هم خواسته باشم بزنم خودم مى ‏زنم.

کلام آخر

حال آمریکا براى ما تصمیم بگیرد؟ به غیرت ما بر نمی خورد؟ هر کس یک جو غیرت داشته باشد نمى‏ تواند آرام بنشیند و اجازه بدهد که از آن طرف دنیا برایش نقشه بکشند.

منابع:

تلخیص از صحبت های حجه الاسلام قرائتی  ۲۶/ ۰۳/ ۸۴

بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان

 

درمان بیماری ناسزاگویی با اخلاق امام کاظم(علیه السلام)

بنام خدا

 

درمان بیماری ناسزاگویی با اخلاق امام کاظم(علیه السلام)

زندگی دنیایی انسانها همراه با مشکلات زیادی است که اگر در مقابل مشکلات ایستادگی کند و صبر و شکیبایی به خرج دهد یقینا پیروز خواهد شد و اگر ناشکیبایی کند و در برابر مشکلات فرو ریزد ، هیچ گاه به مقصد نخواهد رسید لذا یکی از مواردی که در آیات و روایات تاکید بر آن شده است کظم غیظ می باشد  که متاسفانه این صفت در جامعه ما کمرنگ شده و باعث بسیاری از مشکلات شده است...

اسلام با تاکید بر پرهیز از افراط و تفریط در تمام کارها مسلمانان را به اعتدال دعوت کرده است مخصوصا هنگام عصبانیت و خشمگین شدن. در این باره  سید عبدالله شبر، مفسرمحدث و از علماء شیعه قرن سیزدهم در کتاب الاخلاق خود نوشته است: افراط در خشم چنان است که این صفت به شکلی بر آدمی، چیره گردد که از اختیار عقل و شرع خارج شود. در این صورت، بصیرت از انسان گرفته می شود و قدرت تفکر را از دست می دهد. اختیار نفس از دست او، خارج و از دیدن عبرت ها، کور و از شنیدن مواعظ ،کر می شود.  

یکی از مواردی که در آیات و روایات تاکید بر آن شده است کظم غیظ می باشد  که متاسفانه این صفت در جامعه ما کمرنگ شده و باعث بسیاری از مشکلات شده است به گونه ای که اگر پرونده افرادی که قتل انجام داده اند بررسی شود اکثریت آنها بخاطر عصبانیت و کنترل نکردن خشم خود مرتکب چنین کاری شده اند به گونه ای که بعد از فروکش کردن عصبانیتشان خودشان هم باور نمیکردند که چنین کاری انجام داده باشند.

شیخ مفید روایتی آورده است که شخصی از نسل عمربن خطاب ،به امام کاظم علیه السلام  ناسزاى بسیارى مى‏گفت و بعضی افراد به آن امام گفتند اجازه بده این فاجر را بکشیم، امام آنها را نهی کردند از این کار تا اینکه امام کاظم علیه السلام روزى احوال او را پرسید تا اینکه آدرس مزرعه ای که در آن کار میکرد را گرفت و به دیدن او رفت هنگامی که امام علیه السلام با مرکب خود می خواست وارد مزرعه آن شخص شود بافریاد به امام علیه السلام خطاب میکرد و مى‏گفت نیا. امام چیزى نگفت و رفت و سلام کرد و گفت ناراحتى‏ات چیست؟ چقدر خرج این مزرعه کردى؟ او گفت 100 دینار. بعد امام علیه السلام فرمود: چقدر مى‏خواهى برداشت کنى و امید سود داری و او جواب داد 200 دینار. امام علیه السلام همانجا یک کیسه 300 دینار به او داد و فرمودند این مزرعه هم برای تو و آن شخص در حالی که دست و سرمبارک امام را می بوسید از او تشکرکرد  بعداً مردم دیدند این فرد دیگر ناسزا نمى‏گوید. امام فرمود: «اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ» خدا مى‏داند که مقام رهبرى را به چه کسى بدهد. (إرشاد مفید، ج 2، ص 233)

با توجه به اینکه فعل امام معصوم برای ما حجت است باید بدانیم که برای برخورد با منکرات و اصلاح شخص در جامعه مهم ترین اصل آن اخلاق نیکو می باشد همانگونه که خداوند در قرآن به پیامبر می فرماید اگر خشن بودی و بردبار نبودی نمی توانستی مردم را دور خود جمع کرده و آنها را هدایت کنید « وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِک» یعنى اگر تو خشن و سنگ دل بودى و برخوردت توأم با عصبانیت‏ و تند خویى بودمردم دورت جمع نمی شدند. (آل عمران/ 159)

حلم و صبر به اندازه ای مهم است که خداوند این صفت را به پیامبران خود یادآوری می نماید . علامه طباطبایی (ره) در تفسیر المیزان درباره امر خداوند به موسی و هارون برای رفتن آنها نزد فرعون و دعوت او به توحید آورده است که خداوند قبل از رفتن موسی و هارون علیهما السلام  آنها را از تکلم به خشونت و تندی منع می کند و به آنها می فرماید :«فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَیِّناً» (طه/ 44) به نزد فرعون بروید و امر به معروف کنید ولى به نرمى سخن بگوئید. (المیزان، ج 14، ص 154)

نذر آیت الله بروجردی برای عصبانی نشدن

آنقدر بردباری و صبر بر ناملایمت ها، مهم می باشد که نقل شده است آیت الله بروجردی (ره) نذر کرده بودند که اگر نتواند خشم خود را کنترل کرده و به کسی تندی کند یک سال روزه بگیرند

فضیلت خوش خلق بودن و خوب صحبت کردن با مردم به گونه ای است  که یکی از تعهد های خداوند از بنی اسرائیل ( نیک گویی) بود  که قرآن می گوید خداوند با این دستور، بنی اسرائیل را ازتندی کردن وبد صحبت کردن با یکدیگر باز می دارد: « وَ إِذْ أَخَذْنا میثاقَ بَنی‏ إِسْرائیلَ ...وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً» و ( به یاد آورید ) زمانی را که از بنی اسرائیل پیمان گرفتیم که ... به مردم نیک بگویید. ( بقره/ 83)

حلم و صبر بر سختی ها و کنترل غرائض در نزد ائمه علیهم السلام به قدری مهم بوده است که امام سجاد علیه السلام کنترل خشم و بردباری هنگام سختی ها را به عنوان زیبایی صالحین و لباس پرهیزگاران تعبیر کرده و از خداوند می خواهد که او به او هم عطاء نماید.

«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ حَلِّنِى بِحِلْیَهِ الصَّالِحِینَ، وَ أَلْبِسْنِى زِینَهَ الْمُتَّقِینَ،، فِی بَسْطِ الْعَدْلِ ،وَ کَظْمِ الغَیْظِ، وَ إِطْفَاءِ النَّائِرَهِ ای خداوند درود بفرست برمحمد و آل او، و مرا زیبایی و زینت صالحان ده و جامه پرهیزگاران : در گستردن عدل و فرو خوردن خشم و خاموش کردن آتش دشمنی بده. (صحیفه سجادیه/ دعاى 20)

وقتی که بهشتی ها وارد بهشت می شوند فرشتگان در هنگام برخورد با آنها اشاره به صفت صبر و بردباری میکنند و به آنها سلام داده و میگویند:: «سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ» درود بر شما بخاطر صبرى که کردید. (رعد/ 24)  یکی از درس هایی که مسلمانان از عبادات خود همچون روزه میگیرند، تحمل سختی ها و صبر در برابر ناملایمت های دنیا می باشد.

اگر انسانی توانست صفت حلم و بردباری در خود تقویت کند خود را در برابر  مریضی های نفسانی واکسینه نموده و به زمره مخلصین وارد میشود تا احساسات نفسانی به راحتی در او اثر نگذارد. همانگونه که وقتی امیر المومنین علیه السلامدر جنگ با دشمن نامی ،جاهلیت را بر زمین زد و خواست او را به قتل برساند دشمن به صورت حضرت علی علیه السلام آب دهان انداخته، تا این اتفاق افتاد حضرت علیه السلام دشمن را رها کرده و چند لحظه صبر کرده و بعد دوباره بازگشته و دشمن را کشتند وقتی علت این کار را از او سوال کردند حضرت در جواب فرمودند صبر من بخاطر این بود که این کارم برای خدا باشد و عصبانیت و هوای نفسانی من به خاطر اهانت او در کارم تاثیر نداشته باشد.

در آخر

چه نیکوست که افراد برای اصلاح جامعه ابتداء از خود شروع کرده و با الگو قرار دادن اولیاء الهی و بزرگان دینی خود، خود را شبیه آنها کنیم و وقتی بزرگان ما اینقدر برای صفت بردباری و حلم اهمیت قائل بوده و هستند  چرا این صفت در جامعه ما کمرنگ شده به گونه ای که تحمل کردن مخالفین برای ما بسیار سخت شده و با کوچکترین اتفاقی افراد با یکدیگر دعوا می کنند.

سید عبدالحمید طباطبایی- بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان

مصادیق دوستان

انتخاب دوست

بنام خدا

مصادیق دوستان

دوستان آدمی به سه دسته تقسیم می شوند:
اول دوستی که بسیار بی وفا بوده و پس از مرگ شما را تنها می گذارد.
دوم دوستی است که تا قبر با شماست، اما پس از آن که شما را دفن کرد، دیگر به سراغتان نمی آید.
دسته سوم نیز دوستی است که همیشه و همه جا حتی در قیامت و یا بهشت و جهنم با شما خواهد بود.

گروه اول مال و دارایی انسان است که پس از جان دادن به وارث ها منتقل می شود، گروه دوم اهل و عیال و دوستان هستند که تا قبر با شما هستند و گروه سوم اعمال شماست "وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِرًا(کهف،49)" که در همه جا با شماست و شما را همراهی می کند.
در سوره فرقان خداوند حال برخی ظالمان را این گونه بیان می دارد: (روز قیامت) روزی است که می بینی ظالم (از شدت حسرت) دست خود را می گزد و (می گوید: ای کاش با فلان شخص دوست نمی شدم! (فرقان، 27)
امیرالمومنین (علیه السلام) می فرماید: کسی که شخصیت او بر شما مشتبه شد و از دین او اطلاعی نداشتید، به دوستانش نگاه کنید؛ اگر آنان از اهل دین خدایند، پس آن شخص نیز بر دین خداست، ولی اگر دوستان وی بر غیر دین خدا بودند پس بدانید که او نیز هیچ بهره ای از دین خدا ندارد.

نمونه هایی از ویژگی های معنوی دوست و رفیق در بیان قرآن

1- ایمان، بهترین زیر بنای دوستی
ایمان، بهترین زیر بنای دوستی است: یگانه چیزى که اصالت و استوارى دارد، ایمان به اعتقادات و اصول دینی است. اگر رفاقت و دوستى انسان، با دیگران، به جهت پیوندشان با خدا باشد، گسسته نمى شود؛ زیرا بر پایه ای محکم بنا شده است و این ویژگى آیین جاویدان اسلام است که زیر بناى همه چیز را ایمان قرار داده است و در این مکتب اصیل و ارزنده، دوستى و دشمنى هایى که بر پایه ایمان استوار است و فقط براى خدا باشد، نیرومندترین ارتباط بین آفرینند جهان و آفریدگان به شمار مى آید.
قرآن شریف در این رابطه آیات گوناگونی دارد که در ضمن آنها، مردم و مومنان را از برقرار کردن پیوند دوستی و مودّت با کافران، مشرکان و منافقان بر حذر می دارد؛ مانند: «افراد باایمان نباید به جاى مومنان، کافران را دوست و سرپرست خود انتخاب کنند و هر کس چنین کند، هیچ رابطه اى با خدا ندارد (و پیوند او به کلّى از خدا گسسته مى شود) مگر این که از آنها بپرهیزید...» (آل عمران، 28)

2- عیبت را به تو تذکر دهد
دوست خوب، در نگاه روایات، دوستی است که چون آینه، عیب ها را به ما نشان داده تا ما به اصلاح آنها بپردازیم؛ چرا که او به درستی و سعادت دوست خویش علاقمند است و به انگیزه خیرخواهى، عیب او را بر وى ارائه مى کند و او را آگاه مى سازد که تا او خود را اصلاح نماید.
در قرآن کریم نیز چنین آمده است که: «مردان و زنان باایمان، ولىّ (و یار و یاور) یکدیگرند، امر به معروف، و نهى از منکر مى کنند نماز را برپا مى دارند و زکات را مى پردازند و خدا و رسولش را اطاعت مى کنند بزودى خدا آنان را مورد رحمت خویش قرار مى دهد خداوند توانا و حکیم است.» (توبه، 71)
3- راستگو باشد
ای کسانی که ایمان آورده َاید! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید و با صادقان باشید. (توبه، 119)
4- خیر خواه تو باشد
ای کسانی که ایمان آورده اید! محرم اسراری از غیر خود، انتخاب نکنید؛ آنها از هرگونه شر و فسادی درباره شما کوتاهی نمی کنند. آنها دوست دارند شما در رنج و زحمت باشید.

5- خوش اخلاق بودن

یکی از دستورهای دین مبین اسلام، خوش اخلاقی با دیگران است که جایگاه بسیار والایی را داراست. خوش اخلاقی ،هم دوستی ها را پایدار می سازد و هم در جذب دیگران به سمت خود تأثیر فوق العاده ای دارد: بدی را با نیکی دفع کن (مؤمنون/96) ناگاه (خواهی دید) همان کس که میان تو و او دشمنی می کند، گویی دوستی گرم و صمیمی است. در مقابل، تحمل نکردن دیگران و تندخو بودن، باعث می شود آنان از اطراف انسان پراکنده شوند؛ حتی اگر انسان، بهترین مخلوقات و پیامبر باشد: به (برکت) رحمت الهی، در برابر آنان (=مردم) نرم (و مهربان) شدی و اگر خشن و سنگدل بودی، از اطراف تو پراکنده می شدند.

کلام آخر

دوستان در روز قیامت دشمن یکدیگرند، مگر پرهیزگاران: (سوره زخرف/ آیه 67) بله تبدیل شدن دوستی هایی که بر پایه گناه و فساد باشد به عداوت، در روز قیامت طبیعی است، چرا که هر کدام از آنها دیگری را عامل بدبختی و بیچارگی خود می شمرد و تنها انسان های با تقوی هستند که پیوند دوستی آنها هم در زندگی دنیا و هم در سرای آخرت موجب برکت می باشد و این به خاطر آن است که محور دوستی آنان خداوند متعال می باشد، نتایج پربار این دوستی ها در قیامت آشکارتر می شود...

منابع:
سایت اسلام کوئیست
سایت حوزه به نقل از بیانات حجت الاسلام والمسلمین توکل
سایت شیعه نیوز

 بخش قرآن تبیان،فرآوری: زهرا اجلال

غدیریه عمرو عاص!!

غدیر

 

 

بنام خدا


غدیریه عمرو عاص!!

 

درباره موضوع غدیر یعنی تعیین حضرت امام امیرالمومنین( ع) به عنوان جانشین پیامبر ص آثار ادبی فراوانی بر جای مانده است .

 یکی از آنها قصیده ای است که از عمرو عاص نقل شده است. عمرو عاص  یکی ازمخالفان ودشمنان سرسخت امام علی بود.

 وی دراین شعرمطالب جالبی از حقایق تاریخی از جمله داستان غدیرسخن به میان آورده وبه آن اعتراف و استناد کرده است.

این شعر به نام غدیریّه عمروعاص ونیز قصیده جلجلیه  معروف است. 

عمرو عاص از طرف معاویه به حکمرانی مصر گمارده شده بود. وی از ارسال خراج (مالیات) مصر به شام که مرکز حکومت معاویه بود – امتناع می کرد.

 معاویه نامه ای برای او نوشت و ضمن سرزنش عمرو عاص، وی را تهدید نمود. عمرو عاص در جواب معایه نامه ای به نظم نوشت که به قصیده جلجلیه معروف شد. جلجل به معنای زنگوله است.

 منظور عمرو عاص این است که ای معاویه، این من بودم که تو را به این جا رساندم، و اگر چنانچه سر به سر من بگذاری، زنگوله را بدینگونه به صدا در می آورم و آبرویت را می برم.

 قصیده جلجلیه 66 بیت دارد و در آن به حقایقی اشاره شده است که هر مسلمان آزاده و با شرافت از خواندن آن متأثر می گردد.

 مضمون ترجمه برخی از ابیات قصیده جلجلیه از این قرار است:

 

عمروعاص می گوید:

 ای معاویه، قضایا را فراموش مکن... این من بودم که به مردم گفتم نمازشان بدون وجود تو قبول نیست...

این من بودم که آنها را بر انگیختم تا با سید اوصیاء علی (ع) به بهانه خونخواهی آن مرد احمق (= عثمان) جنگ کنند.

و این من بودم که به لشکریانت یاد دادم که هرگاه دیدید علی (ع) چون شیر برای کشتن شما به سویتان می آید شلوارتان را در بیاورید و پشت به او کنید تا او شرم کند و از کشتن شما منصرف شود...

ای معاویه، مگر گفت و گوی من و ابوموسی اشعری را فراموش کرده ای ؟... مگر یادت رفته که در آن روز چطور جامه خلافت را از قامت علی (ع) در آوردم،

بقدری راحت این کار را کردم که انگار دمپایی از پای در می آورم... و مگر یادت رفته که جامه خلافت را – مانند انگشتری که به انگشت می کنند – بر تو پوشانیدم...

ای معاویه این من بودم که تو را بدون جنگ و دعوا بر فراز منبر نشاندم، گرچه به خدا لیاقت آن را نداشتی و نداری...

این من بودم که تو را در شرق و غرب پرآوازه نمودم... اگر من نبودم، تو مانند زنها در خانه نشسته بودی و بیرون نمی آمدی...

ای پسر هند،   ما – از روی نادانی – تو را علیه علی یاری نمودیم و علی کسی بود که خدا از ولایت او به عنوان (نبأ عظیم) یاد نموده است...

وقتی تو را بر سر مسلمین بالا بردیم به اسفل سافلین فرو افتادیم...

ای معاویه، یادت هست که چقدرپیامبردر باره علی توصیه میکرد؟

یادت هست که پیامبر در غدیر خم بر منبر رفت و در حالیکه دست علی در دست او بود به امر خداوند گفت:

ای مردم ، آیا من بر شما از خودتان سزاوارتر نیستم (آیا من بر شما ولایت ندارم؟

 همه گفتند: «تو برما ولایت داری

آنگاه پیامبر گفت: «پس هر کسی که من مولا و ولیّ او هستم،  علی ولیّ اوست

یادت می آید پیامبر در آن روز دعا کرد که «خدایا، علی (ع) برادر پیامبرتوست، پس دوست او را دوست بدار و با دشمنش دشمن باش...

در آن روز وقتی استاد تو (ابوبکر) دید دیگر مدال( گردنبند )خلافت علی پاره شدنی نیست، آمد و به علی تبریک گفت...

ای معاویه ما جایمان در آتش، در درک اسفل جهنم خواهد بود... و در فردای قیامت – که روز شرمندگی ماست – خون عثمان ما را نجات نخواهد داد...

فردا خصم ما علی است و او نزد خدا و رسولش عزیز است...

در آن روز که پرده (از کارهای ما) برافتد، عذر ما چیست؟...

پس وای بر تو و وای بر من...

ای معاویه چه رابطه ای (مشابهتی) می تواند میان تو و علی باشد؟!...

علی چون شمشیری (برّان) است و تو مانند داسی (کُند(...

علی که چون ستاره آسمانست کجا و تو که چون ریگی بیش نیستی کجا؟!...

ای معاویه آگاه باش که در گردن من زنگوله ای است که اگر گردنم را تکان بدهم، زنگوله به صدا در خواهد آمد».و آبروی تو خواهد رفت.

 

 متن کامل این شعر در جلد 2 الغدیر صفحه114 از خطیب تبریزی نقل شده است.