خاطرات

خاطرات

برای زنده ماندن دو خورشید لازم است؛ یکی در آسمان و یکی در قلب ...در جستجوی قلبِ زیبا باش نه صورتِ زیبا زیرا هر آنچه زیباست همیشه خوب نمی ماند امـا آنچه خوب است همیشه زیباست ...
خاطرات

خاطرات

برای زنده ماندن دو خورشید لازم است؛ یکی در آسمان و یکی در قلب ...در جستجوی قلبِ زیبا باش نه صورتِ زیبا زیرا هر آنچه زیباست همیشه خوب نمی ماند امـا آنچه خوب است همیشه زیباست ...

فاصله حرف تا عمل


بنام خدا


تفاوت حرف تا عمل

این روزها تقریبا اکثریت ما آدم ها عادت کرده ایم فقط حرف بزنیم اما وقتی پای عمل به میان می آید حاضر نیستیم حتی به حرف های خودمان هم عمل کنیم.

شما نمونه های بسیار زیادی از این موارد را می توانید در گفتار و رفتار مسئولان نظام و مردم ،حتی دوستان و آشنایان و بالاتر از آن در خانواده و بین والدین و فرزندان ،ببینید و روزانه مطالب زیادی را می شنوید که هرگز به آنها عمل نمی شود و اگر عمل می شد وضعیت ما و کشورمان اکنون اینگونه که هست نبود و قطعا اگر به این نکات دقت نشود و بخواهیم با همین وضعیت ادامه بدهیم شرایط بدتر هم خواهد شد.


در همین روزها که تعدادی از عزیزان برای امنیت و آسایش ما دانسته و از روی علم جان خود را بر کف نهاده و با تمام توان از اسلام و نظام جمهوری اسلام دفاع می کنند عده ای از خدا بیخبر که بعضی از آنها ندانسته تقلید کورکورانه از دیگران می کنند ، حرف ها و خدیث هائی برایشان درست کرده اند که بنده از نوشتن آنها شرم دارم.

باید به این افراد گفت بیائید و حداقل چند لحظه ای کوتاه به این فکر کنید که اگر رزمندگان جان برکف و ایثارگر که با اهداء جان و تمام هستی به جنگ جنایتکاران و متجاوزان به حریم الهی نمی رفتند و یا نروند وضعیت ما چگونه بود؟با کمی دقت و بررسی شرایط در وضعیت کشورهای همجوار و هرج و مرج و بی ثباتی آنها به راحتی میتوان فهمید که مستکبران دنیا مایل بوده و هستند که ایران هم اینگونه باشد. اما زهی خیال باطل،همانگونه که در ضرب المثلی قدیمی بیان شده و مصداق این روزهای مستکبرین است که می گوید:

«شتر در خواب بیند پنبه دانه» آنها هم باید خواب این را ببینند که بتوانند ایران اسلامی را مانند دیگر کشورهای منطقه بی ثبات کنند.

اگرچه برای جلوگیری و ایستادن در برابر کفر جهانی نیاز به همدلی و صذاقت و رفتار منطقی و اصولی بین مسئولان و مردم هست (که این روزها کمتر دیده می شود) اما باز هم وقتی پای به خطر افتادن منافع اسلام و مملکت در میان باشند همه آحاد جامعه یکپارچه در مقابل کفار و متجاوزان خواهند ایستاد.ان شاءالله

هدفم از بیان مطالب فوق این بود که بیشتر به شرایط داخلی خودمان بپردازم و بگویم چرا و چگونه در حالیکه درصد بسیار زیادی از مردم توان خرید مایحتاج زندگی خود را ندارند صدا و سیمای جمهوری اسلامی برای تبلیغ مصرف بیشتر مردم دست به برگزاری قرعه کشی های کذائی شرکت ها و موسسات خصوصی و دولتی میزند؟

این وسائلی و پول هائی که طبق گفته مجریان و مسئولان قرعه کشی به برندگان تعلق می گیرد(ماشین و لوازم خانگی و ......) از چه راهی بدست آمده و مگر فروش یک کالا یا سود پول مردم که در بانک ها و موسسات پس انداز شده چقدر هست که میتوان با آنها تا این اندازه جوایز گران قیمت و مختلف داد؟

بنده بیاد دارم گذشتگان و افراد کمی مسن تر ما همیشه می گفتند قرعه کشی و بخت آزمائی و ربا در اسلام حرام است ، پس چگونه اکنون به راحتی مسئولان ما اجازه اینکارها را میدهند؟ و........

بگذریم و بدانیم که دشمنان این مرز و بوم به این نتیجه رسیده اند که برای انحراف مردم جان برکف و آماده و متعصب و غیور و هوشمند و عالم جامعه ما که در طول تاریخ بوده و اکنون هم هستند بهترین راه سرگرم کردن آنها با مسائلی است که بتواند فکر و ذکر و توان و عمل آنها را گرفته و مردم را تن پرور و مفت خور بی تحرک و.....بار آورد و متاسفانه در این مسیر موفقیت هائی هم بدست آورده که باعث شده و می شود تا ناهنجاری ها و مشکلاتی در جامعه اسلامی بوجود آورد و ارزش ها و معیارهای اصلی آرام آرام به فراموشی سپرده شود.

والسلام.


رسالت سقای آب و ادب جضرت ابوالفضل العباس(ع)

ماه، مشک، امید

بنام خدا

رسالت سقای آب و ادب جضرت ابوالفضل العباس(ع)

«والله لا اذوق الماء و سیدی الحسین عطشانا... »

به خدا که من لب به آب نمی زنم وقتی که محبوبم؛ حسین تشنه است. سر اسب را به سمت خشکی بر می گرداند.

 

اکنون دیگر او تشنه آب نیست. تشنه دیدار کسی است که تصویرش را در آب دیده است و انگار او نه مشک که آب حیات عالم را با خود حمل می کند. هیچکس پیش رو نیست سکوتی مرموز و سرشار از التهاب بر فضای نخلستان سایه افکنده است. چند هزار چشم از پشت نخلها سوار را می پاید اما هیچکس جلو نمی آید. سکوت آنقدر سنگین است که حتی صدای نفس اسب ها به گوش می رسد و گاهی صدای پابه پا شدن ناخواسته اسبها بر صفحه این سکوت خراش می اندازد. پیداست که از جنین این سکوت، طفل طوفانی در شرف تولد است...
شریعه فرات، پشت سر است و چند هزار سوار دشمن، پیش رو... اکنون همه قوای دشمن، معطوف آب و عباس علیه السلام است همه خواست و تلاش دشمن، نرسیدن آب به جبهه حسین علیه السلام است.
مهمترین دستور فرماندهی این بوده است که:
حولوا بینه و بین ماء الفرات. بین او و آب فرات، سد شوید و کاری ترین زخم ، شکسته شدن این سد بوده است.
یک عباس، تمام جبهه دشمن را با شکستن این سد، تحقیر کرده است، خود را به آب رسانده است و اکنون فاتح و پیروزمند از شریعه درآمده است. همین یک مشک آب، تمام حیثیت دشمن را لگدمال کرده است. دشمن گمان می کند که جبهه حسین علیه السلام اکنون بسان محتضری است که با نوشیدن آب، حیات تازه می گیرد، از جا برمی خیزد و دمار از روزگارشان درمی آورد. به همین دلیل، همه لشگر خود را حلقه حلقه دور شریعه متمرکز کرده است. اما ظاهر نخلستان، آرام و پیش روی عباس علیه السلام خالی است.

عباس برای حسین علیهماالسلام فقط یک سردار نیست، یک فرمانده نیست، یک پرچمدار هم نیست، یک برادر هم نیست. عباس علیه السلام عمود خیمه لشگر حسین علیه السلام است. نه، عباس عمود خیمه وجود حسین علیهماالسلام است. اگر عباس بشکند، خیمه وجود حسین علیهماالسلام فرو می ریزد، اگر عباس بشکند، پشت حسین علیهماالسلام می شکند و اگر عباس بیفتد، حسین علیهماالسلام از پا می افتد.
عباس، بقیةالله جبهه حسین علیهماالسلام است. اما اینهمه را نمی تواند یکجا به عباس علیه السلام بگوید.
فقط گفته است: عباسم، تو علمدار لشگر منی! تو اگر نباشی، هیچکس نیست. اما ... بیا و کاری بکن! حجت اسلام را هزار باره بر این قوم، تمام کن! بگو که جنگ، جای خود، بستن آب بر کودکان و زنان، ناجوانمردانه است...
و عباس، رفته است، مقابل سپاه مقابل ایستاده و زبان به نصیحت گشوده است از خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله گفته است از نسبت بچه های حسین علیه السلام با پیامبر صلی الله علیه و آله گفته است از انسانیت گفته است. از عربیت گفته است، از جوانمردی و فتوت گفته است و ... تمام همت خود را برای نرم کردن دل دشمن، به کار گرفته است، اما پاسخی جز قساوت نگرفته است.
مقابل عمر سعد و لشگر او ایستاده و گفته است: ای عمر سعد! این حسین، فرزند رسول خداست. شما یاران و برادران و عموزادگانش را کشته اید و او را با کودکانش، تشنه و تنها گذاشته اید. تشنگی جگرهایشان را به آتش کشیده. جرعه ای آب به آنان برسانید و گرنه زنان و کودکانش از تشنگی هلاک می شوند.
او که به شما گفته است: «مرا رها کنید تا به روم و هند بروم و عراق و حجاز را به شما واگذارم.» یعنی که به جنگ با شما رغبتی ندارد و کشتن شما را فریضه نمی شمارد.
به هوش باشید که من حجت اسلام را برای فردای قیامت، بر شما تمام کردم و خدا خود می داند که با شما چه کند.
و در مقابل موعظه های او، عده ای سکوت کرده اند، عده ای گریه کرده اند و شمر و شبث بن ربعی گفته اند: ای فرزند ابوتراب! به برادرت بگو؛ اگر تمام روی زمین، بدل به آب شود و در اختیار ما باشد، ما قطره ای به شما نمی دهیم مگر که با یزید بیعت کنید. عباس علیه السلام به این پاسخ بلاهت بار و قساوت مدار، به تلخی خندیده است و بازگشته است. و وقتی به نزد حسین علیه السلام بازگشته است، فریاد العطش بچه ها را شنیده است و باز رخصت جنگیدن خواسته است.
و امام به او فقط رخصت یا ماموریت آوردن آب داده است. و بعید نیست که در این رخصت و ماموریت، گوشه چشمی هم به هویت و شخصیت عباس علیه السلام داشته باشد، به رسالت عباس، به مقام سقایت عباس. به این که جنگاوری و سلحشوری و کشتن صدها تن از دشمن برای عباس، افتخار نیست افتخار یا رسالت عباس علیه السلام، زنده کردن است، سیراب کردن است، حیات بخشیدن است.
هم دوست و هم دشمن، هم اهل زمین و هم اهل آسمان، هم ساکنان امروز و هم ساکنان فردا، همه و همه باید مشک آب را در دستهای عباس علیه السلام ببینند تا بدانند که هنگام عطش، به کدام دست باید چشم بدوزند به هنگام نیاز به دامن که باید بیاویزند. بدانند که پیاله های سوال و طلب را به کدام آستان ببرند و آب معرفت و ادب را از دست که بستانند.
به هر حال به هزار و یک دلیل که یک از هزارش فهمیدنی نیست، اما به عباس علیه السلام، فقط رخصت یا ماموریت آوردن آب داده است.
و او ماموریت را از امام اما...
اما مشک آب را از دست سکینه گرفته است.
از وقتی سکینه چشم به جهان گشود، آرزو داشتم که برایش کاری کنم، دلش را به انجام کاری شاد گردانم، دل خودم را به انجام کاری برای او خوش کنم اما او هرگز لب به هیچ خواهشی تر نکرد حتی همان وقتی که کودک و کوچک بود.
بچه ها همیشه سرشار از خواهشند اما او از همان ابتدا بزرگ بود، ده ها برابر از سن و سال خودش بزرگتر.
امروز نیز سکینه برای آوردن آب، خواهشی نکرد فقط مشک را به دستم داد و مهرآمیز نگاهم کرد اما نگاهی که دل را به آتش کشید نگاهی که مرا از جا کند و به اندازه مقابله با چهار هزار سپاه، به من نیرو بخشید.
این که یک جان است من اگر هزار جان هم داشته باشم همه را پیش پای یک نگاه سکینه قربان می کنم. این که چهار هزار سپاه بود، اگر چهل هزار هم می بود، پیش یک خواهش نگفته سکینه هیچ می نمود.

الان سکینه چه می کند؟ مگر نه او سقای کودکان است؟! مگر نه او سرپرست کودکان، در خیام حسین علیه السلام است؟! اکنون پاسخ العطش بچه های را چه می دهد؟ بچه های بی تاب را چگونه سرگرم می کند؟
پیش از این اگر پاسخی نداشت، پیش از این اگر خودش هم بی تاب و کلافه بود، پیش از این اگر خودش هم امید به هیچ سو نبسته بود، اکنون، از ساعتی پیش تاکنون ماجرا فرق کرده است، از وقتی که مشک را به عمو سپرده است، همه چیز تغییر کرده است.
اکنون و از ساعتی پیش تاکنون، هر کودکی که می گوید: آب، سکینه می گوید: عمو.
و آنقدر مفهوم آب و عمو به هم گره خورده است که بچه ها به تدریج تشنگی را با گفتن عمو، اظهار می کنند.
یکی از بچه ها می پرسد: اگر عمو آب نیاورد؟
سکینه پاسخ می دهد: مگر ممکن است عمویمان ابوالفضل، کاری را بخواهد و نتواند؟
عباس علیه السلام برای سکینه، تجسم همه آرمان های دست نیافتنی است تجسم همه قهرمان های ابدی و ازلی است.
عباس علیه السلام برای سکینه تجسم علی علیه السلام است. سکینه، عباس علیه السلام را فقط دوست ندارد او را مرشد و مراد می شمرد و مریدانه به او عشق می ورزد. این که سکینه، پیش عباس علیه السلام، لب به خواهش آب، تر نکرده برای این است که نمی خواسته رابطه آسمانی اش با عمو را حتی به اندازه یک خواهش زمینی لطیف مثل آب، مخدوش کند. آنچه اکنون سکینه در مورد عمو به بچه ها می گوید، غلو و اغراق نیست، باور یقین آکنده سکینه است.
-دمی دیگر همگی به دستهای با کفایت عباس، سیراب می شوید.
- تاب بیاورید تا عمو برایتان آب بیاورد.
- عمو اگرچه مشک را برده است اما بعید نیست که فرات را بیاورد.
- دشمن!؟ دشمن از شنیدن نام ابوفاضل می گریزد، چه رسد به دیدن سایه اش، چه رسد به شنیدن صدای پای اسبش.
گویی که دلهای نازک همه کودکان، به ضریح دست های ابوالفضل علیه السلام گره خورده است. عباس علیه السلام اکنون فقط یک عمو نیست، یک سوار با مشک آب نیست، تنها امید زندگی است، تنها روزنه حیات و تنها بهانه زیستن است. امیدی است که محقق خواهد شد، روزنه ای است که گشوده خواهد ماند، و بهانه ای است که به دست خواهد آمد.

منابع:

کتاب سقای آب و ادب، نوشته استاد سید مهدی شجاعی

 بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان ، حجة الاسلام سید محمدحسن لواسانی


شعری تقدیم به پدران و مادران عزیز


بنام خدا

این شعر تقدیم به تمام متولدین دهه های چهل و پنجاه و شصت که اکنون خودساخته ترین پدران و مادران این سرزمین هستند:



من پُرم از خاطرات و قصه های کودکی
این که روباهی چگونه ، می فریبد زاغکی


قصه ی افتادن دندان شیری از هُما
لاک پشت و تکه چوب و فکرهای اُردکی

قصه ی گاو حسن ، دارا و سارا و امین
روز بارانی ، کتاب خیس کُبری طِفلکی


تیله بازی درحیاط و کوچه و فرشِ اتاق
بر سر کبریت و سکه ، یا که درب تَشتکی

چای والفجر و ، سماور نفتی کنجِ  اتاق
مادرم هرگز نیاورد ، استکان بی نعلبکی

سکه ها و پول هایم ، ثروت آن دوره ام
جمع می شد اندک اندک ، در درون قُلکی

داستان نوک طلا با مخمل و مادربزرگ
در دهی زیبا که زخمی گشته ، بچه لَک لَکی

هاچ زنبور عَسل ، نِل در فراق مادرش
یاد دوران اوشین و نقطه های برفکی

هشت سال از دوره شیرین ، اما تلخ ما
پر از آژیر خطر ، با حمله های موشکی

آرزوها کوچک اما در نگاه ما بزرگ
آرزویم بوده من هم ، جبهه باشم اندکی

تا کجاها می برد این خاطره امشب مرا
کاش می رفتم به آن دوران خوبم دزدکی

یاد آن دوره همیشه با من و در قلب من
من به یاد و خاطراتت زنده ام ای کودکی.

ارسالی از دوستان

انسان ممکن الخطا است یا جایز الخطا؟

جایز الخطا

 بنام خدا

انسان ممکن الخطا است یا جایز الخطا؟

پاسخی به گفتار«انسان جایز الخطا است»!

به نظر شما آیا انسان جایز الخطا است یا ممکن الخطا؟ مگر می شود به انسان جواز خطا کردن را داد اگر این گونه نیست پس معنای این جمله چه چیز می تواند باشد که نقل خیلی از محفل ها شده است؟

برای پرداختن به جواب این سوال بسیار لازم و ضروری است که، مباحثی در خصوص انسان شناسی از منظر اسلامی مورد توجه قرار گیرد ولی قبل از آن به طور اختصار به این سؤال پاسخ خواهیم داد.

جواب کوتاه و اجمالی:

بر کسی پوشیده نیست که هیچ قانون و قاعده ای به کسی این اجازه را نمی دهد که او در طول زندگی مجاز به انجام خطا و اشتباه و یا گناه باشد. اگر این چنین مجوزی از سوی هر شخص و یا نهادی به انسان داده شود، به یقین نظم اجتماعی و حتی امنیت روحی و روانی جامعه در مخاطره و آسیب قرار خواهد گرفت.
با این بیان می توان این چنین گفت که هر چند در لسان عرف شنیده می شود که، انسان جایز الخطا است ولی، این مطلب به هیچ وجه به معنای اعتقاد به جواز انجام گناه و خطا برای انسان نیست! بلکه روح و ماهیت اصلی این کلام، در واقع همان ممکن الخطا بودن انسان را می رساند؛ به عبارت دیگر حتی اگر کسی جمله «انسان جایز الخطا است» را در گفتگو و محاورات خود مورد استفاده قرار می دهد، معنایش این است که او معصوم نیست؟ و امکان خطا و اشتباه در کار و رفتار او وجود دارد. در واقع غیر از اولیای الهی و صادقین که مصداق بارز ایشان انبیاء و امامان معصوم (علیهم السلام) می باشند، همه انسان ها درصدی از خطا و اشتباه در کارها و امورشان وجود دارد. حال این خطا و اشتباه ممکن است در امور روز مره و عادی زندگی باشد و یا اینکه در خصوص مسئولیت های اجتماعی و دینی.

جواب تفصیلی به سوال:

هر چند که خداوند متعال همه انسان ها را به نیرو و نعمت عقل، اندیشه، و هدایت الهی نصرت بخشیده است، ولی از آنجا که بر اساس منطق و آموزه های شیعی تنها عده ی خاصی همچون انبیاء و اولیای الهی و امامان معصوم (علیهم السلام) بهره مند از قوه عصمت و پاکی هستند، می توان این چنین ادعا نمود که سایر انسان ها در معرض انجام خطا و اشتباه در زندگی می باشند. چرا که همواره کشش ها و تمایلات نفسانی و هجمه های شیطان بیرونی، انسان را در معرض  قرار می دهد.
بهترین شاهد و مدعای این کلام را می توان در عبارت قرآنی حضرت یوسف (علیه السلام) مشاهده کرد که، ایشان اذعان می دارد اگر مدد و راهنمایی الهی نبود حربه نفس و شیطان او را از خطا مصون نمی داشتند: «وَ مَا أُبَرِّىءُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّیَ إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَّحِیمٌ؛ [سوره یوسف، آیه53] من هرگز خودم را تبرئه نمى کنم، که نفس (سرکش) بسیار به بدیها امر مى کند مگر آنچه را پروردگارم رحم کند! پروردگارم آمرزنده و مهربان است».
این آیه شریفه ما را به این نکته رهنمون می سازد که، انسان همواره در معرض طغیان نفس و به تبع به اشتباه افتادن و به خطا رفتن می باشد. البته این موضوع به معنای اجازه خطا و اشتباه به انسان نیست چرا که؛ انسان در قبال هر رفتار و خطایی که از خود سر می زند باید فردای قیامت پاسخگو باشد؛ کما اینکه خداوند متعال در این خصوص می فرماید: «وَ مَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ؛ [سوره زلزله، آیه 8] و هر کس هموزن ذرّه اى کار بد کرده آن را مى بیند

حتی ذره ای خطا و اشتباه جایز نیست!

کلمه «مِثْقَالَ» به معناى هر وسیله اى است که با آن وزن ها را مى سنجند، و کلمه« ذَرَّةٍ» به معناى آن دانه هاى ریز غبار است، که در شعاع آفتاب دیده مى شود، البته این کلمه به معناى مورچه هاى ریز نیز مى آید.
آیه مورد بحث مى فهماند که از کلیت ارائه اعمال هیچ عملى نه خیر و نه شر نه کوچک و نه بزرگ حتى به سنگینى ذره استثناء نمى شود. [1]
به عبارت دیگر هر کس به اندازه وزن ذرّه اى بدى کرده باشد آن را در نامه عمل خود مى بیند و موجب بد حالى اش مى شود. یا مستحقّ عذاب، پاداش عمل بد خود را مى بیند البته درصورتی که توبه نماید این اوضاع فرق خواهد داشت. [2]
در آیه دیگر مجرمان و خطا کاران ثبت و ضبط تمام اعمال بد و اشتباه خود را اینچنین بیان می کنند: «وَ وُضِعَ الْکِتابُ فَتَرَى الْمُجْرِمِینَ مُشْفِقِینَ مِمَّا فِیهِ وَ یَقُولُونَ یا وَیْلَتَنا ما لِهذَا الْکِتابِ لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلاَّ أَحْصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَدا؛ [سوره کهف آیه، آیه 49] و کتاب [کتابى که نامه اعمال همه انسانهاست] در آن جا گذارده مى شود، پس گنهکاران را مى بینى که از آنچه در آن است، ترسان و هراسانند و مى گویند: «اى واى بر ما! این چه کتابى است که هیچ عمل کوچک و بزرگى را فرونگذاشته مگر اینکه آن را به شمار آورده است؟! و (این در حالى است که) همه اعمال خود را حاضر مى بینند و پروردگارت به هیچ کس ستم نمى کند»

نکته زیبا و بسیار مهم تفسیری:

خداوند هیچ گناه بزرگ و هیچ گناه کوچکى را هم فروگذار نکرده است. «وَ یَقُولُونَ یا وَیْلَتَنا ما لِهذَا الْکِتابِ لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصاها» [3] «دو کلمه، «صغیرة و کبیرة» وصف اند که در جاى موصوف خود که همان خطیئه و یا معصیت و یا زشتکارى و امثال آن است نشسته اند و اینکه گفتند: واى بر ما این چه کتابى است که هیچ کوچک و بزرگى را فروگذار نکرده و همه را شمرده است خود اظهار وحشت و فزع از تسلط کتاب در احصاء و شمردن گناهان و یا تسلطش بر مطلق حوادث و از آن جمله گناهان است، که این اظهار وحشت را به صورت استفهام تعجبى اداء کرده اند، و از آن به دست مى آید که چرا اول صغیره را گفتند بعد کبیره را با اینکه جا داشت بگویند:«هیچ گناه بزرگ و هیچ گناه کوچکى را هم فروگذار نکرده»
چون در کلام مثبت وقتى مطلب را ترقى مى دهند از بزرگ گرفته به کوچک ختم مى کنند. و وجه آن این مى باشد- و خدا داناتر است- که هیچ گناه کوچکى را به خاطر اینکه کوچک است، و مهم نیست، از قلم نینداخته، و هیچ گناه بزرگى را به خاطر اینکه واضح است، و همه مى دانند فروگذار نکرده. و چون مقام، مقام تعجب است مناسب این است که از کوچکتر شروع شود» [4]

خلاصه و نتیجه کلام:

هدف از بیان نکات تفسیری و قرآنی در جواب تفصیلی این بود که، وقتی انسان در قبال کوچک ترین اعمال خود باید جوابگو باشد و تمام اعمال او ثبت و ضبط می شود، معنا ندارد خطاب به او گفته شود جایز الخطا است.
با توجه به اینکه انسان دارای دشمنان متعددی همچون هوای نفس و وسوسه های شیطان، می باشد می توان گفت که او در معرض خطا و اشتباه است، به عبارت دیگر انسان امکان انجام خطا را دارد، ولی این مطلب بهانه ای برای جواز خطا برای او نیست.

پی نوشت:
[1]. ترجمه المیزان: ج 20، ص 583.
[2]. ترجمه جوامع الجامع: ج 6، ص 687.
[3]. سوره کهف، آیه 49.
[4]. ترجمه المیزان: ج 13، ص451.

منبع :  بخش قرآن تبیان ، علی بیرانوند/ کارشناس حوزه